به نام خدا
الهی رضا بقضائک
یک: خوب یادم هست غروب روز غم انگیز تشییع باشکوه پیکر مطهر حضرت روح الله، با جمعی از هم مدرسه ای ها، خسته و درمانده از یک داغ عظیم، نشسته بودیم پای اخبار صدا و سیما که بالطبع فقط امام بود و امام، اما ناگهان گوینده اخبار به عنوان آخرین خبر، گفت: کوپن شماره فلان از سری کوپن های بسیج اقتصادی اعلام شد! اعلام این کوپن توسط جناب افشار همانا و درگرفتن بحثی شدید میان ما همانا. از جماعت، اغلب شاکی بودند که الان چه وقت این خبر بود؟! لیکن معلم پرورشی که علاقه اش به امام، اگر از من و ما بیشتر نبود، قطعا کمتر هم نبود، در یک کلام، اشاره به نکته حکیمانه ای کرد؛ «زندگی را نمی شود تعطیل کرد» و بعد ادامه داد: «حتی بعد از خمینی، فردا هم روز خداست و روح امام، آن روز از دست ما آزرده می شود که به بهانه اقامه عزا برای ایشان، در خدمت رسانی به مردم و اداره امور و کسب و کار و بار، خلل وارد کنیم. پس سوگواری سر جای خود، اعلام کوپن جدید هم سر جای خود».
دو: این روزها از دوست گرفته تا دشمن، و از بچه حزب اللهی گرفته تا دوم خردادی و بالاترینی و منتقد و معتقد و معاند و… جملگی در کوبیدن رسانه ملی، به مسابقه با هم مشغول اند. ظاهرا علت این هجمه عجیب، هیچ نیست الا اینکه چرا صدا و سیما در روز نخست زلزله شمال غرب کشور، منفعلانه و بی خیال با این حادثه تلخ برخورد کرد؟! در این باره گفتنی هایی هست:
دو/ 1: صرف اینکه ما خودی ها، بیشتر از غیر خودی ها و نخودی ها و دشمن، صدا و سیمای جمهوری اسلامی را بکوبیم و در این کوبیدن، گوی سبقت را با سرعت از همگان برباییم، صرف نظر از میزان قصور رسانه ملی، و اینکه چقدر حق با ماست یا نه، عملی از سر بی بصیرتی است. اولا نقد اگر هم حق باشد باید منصفانه بیان شود و ثانیا باید بدانیم که اولین، مهم ترین و اساسی ترین وظیفه ما این نیست که دم به ساعت و با دلیل و بی دلیل از نهادهای نظام انتقاد کنیم. انتقاد از صدا و سیما فی حد ذاته بصیرت نیست. وظیفه هم نیست.
دو/ 2: بر عکس اغلب مشاغل، اهل قلم به سبب نشر کارشان در عیان مردم، چیز خاصی برای پنهان کردن ندارند. به شهادت نوشته هایم تا همین آن، هرگز آدم محافظه کاری نبوده ام و آنجا که نقدی را لازم می بینم، خیلی در بند این نبوده و نیستم که طرف از سران قواست یا جایی در مایه های صدا و سیماست یا چیست و کیست. همیشه آزادانه حتی گستاخانه نظرم را داده ام. اشتباه هم اگر نوشته ام، بعضا به صدقه سر صداقتم مورد بخشش منتقدین قرار گرفته ام. از سویی به سبب شهادت شناسنامه و تبار به آذری بودن خود افتخار می کنم و اگر چه نه مدال المپیک بر سینه دارم و نه ستاره سینما هستم و نه آدم مهمی، دوست می دارم داغ دیده های زلزله شمال غرب میهن عزیزم مرا نیز در غم خود حقا و قلبا سهیم بدانند. به ویژه افسران آشنای جنگ نرم از آن نواحی غیور آذری از وب نویس گرفته تا غیره.
دو/ 3: اما منهای هر حدیث نفسی، آرمان گرایی و واقع گرایی با هم معنی می یابند. یک وقت هست که ما از رسانه ملی گله می کنیم؛ چرا هم زمان با داغ زلزله، «خنده بازار» روی مخ مخاطب داغ دار پخش می کند؟! اما مع الاسف یک وقت هست که ما در زدن رسانه ملی از دشمنان هم پیشی می گیریم و مرز باریک نقد و تخریب را مراعات نمی کنیم و منصفانه موضع نمی گیریم و وقتی به خود می آییم که متوجه می شویم سایت های دشمنان از روی دست وبلاگ های دوستان، منفی و مثبت رسانه ملی را به هم گره و با هم می زنند! آیا این عملی از سر بصیرت است؟!
دو/ 4: در نقد جایی از جنس صدا و سیما یعنی صدا و سیمای نظام مقدس جمهوری اسلامی، و در مجالی از جنس قیل و قال اخیر، بیش از هر انتقاد دیگری، لازم است حرف طرف نقد را هم بشنویم یا حداقل احساساتش را درک کنیم.
دو/ 4/ یک: روز نخست زلزله اهر، مصادف با آخرین لیله القدر بود. حتی خود زلزله زدگان عزیز نیز غالبا برای «علی» پیرهن مشکی به تن داشتند و اگر نبود که به ویرانه آوار دچار آمده بودند، دنبال احیا بودند و مثل همه ایرانیان، قرآن سر گرفتن. آیا رواست از صدا و سیما به حدی و به گونه ای انتقاد کنیم که گویی نشان دادن مراسم احیای رمضان الکریم، مخل خبررسانی زلزله بوده است؟! گاهی بی آنکه خود بخواهیم از نقد ما برداشت بدی توسط دشمن می شود که در این مواقع هوشیاری بهتر است. بگذارید همین جا به نقل دوستی اشاره کنم از بچه های بسیجی عضو هلال احمر. «سعید داوری» می گفت: شب نخست زلزله، زن جوانی را دیدم که در لا به لای آوار، دنبال چیزی می گردد و خاک ها را مدام جا به جا می کند. رفتم جلو و به آن خانم گفتم: کاری هست، کمک تان کنم. فکر می کردم دنبال جسد بچه اش یا پیکر پدر و مادرش می گردد، اما آن زن به من گفت: دارم دنبال جانمازم، چادرنمازم، قرآنم می گردم! برادرم، خواهرم! این زن زلزله زده ماست. با این حساب، آیا رواست رسانه ملی را طوری بکوبیم که دشمن از آب گل آلود برای خود ماهی علیه لیله القدر بگیرد؟!
دو/ 4/ دو: دگر بار نکته مطلع این نوشتار را بخوانید. اگر عزاداری برای امام و اعلام کوپن هر 2 سر جای خود لازم است، پس آزادانه و گستاخانه و صادقانه می خواهم از اصحاب رسانه ملی، تشکر کنم که شب برتر از هزاران شب و به عبارتی مشهورترین لیله القدر را حتی قربانی عزای جانکاه زلزله زدگان شمال غرب هم نکردند. خوب می دانم لااقل در این یک قلم، خود زلزله زدگان محترم نیز ولو در اوج عزا و غم، کوچک ترین نقدی به صدا و سیما ندارند چرا که آذربایجان… «آذربایجان اویاخدی، اینقلابا دایاخدی؛ آذربایجان جانباز، اینقلاب دن آیربلماز، خامنه ای دن آیربلماز». این اگر چه شعار همه اقوام ایرانی است، اما آذری ها در غیرت دینی و شهامت انقلابی سرآمدند و زلزله زده و غیر زلزله زده، خود را «فدای علی»، «فدای شب قدر»، «فدای انقلاب» و «سرباز فدایی خامنه ای» می دانند. ما اگر به «9 دی» می نازیم، آذربایجان اما به «هشتم و نهم و دهم دی 88» می نازد و هر جا سخن از دین و انقلاب و خدا و خمینی و خامنه ای است، آذربایجان قوم پیشتاز است و زن زلزله زده اش دنبال چادرنماز. «سعید داوری» می گفت: همان شب اول در بدترین حالات داغ و عزا و زلزله که حتی خدا هم خیلی مسائل را آسان گرفته است، نه خللی به غیرت مردان زلزله زده وارد آمد و نه آسیبی به حجاب زنان داغ دار. جالب بود! دست پیرزنی را خواستم بگیرم بیاورمش جای بهتری، گفت: خیر ببینی جوان، از گوشه چادرم بگیر! این است مادر پیر داغ دار قصه آذربایجان.
دو/ 4/ سه: تجربه زلزله بم برای رسانه ملی درس هایی در برداشت. متاثر از خبررسانی آن زمان صدا و سیما، یکی از مهم ترین، بلکه مهم ترین مشکل اهل امداد از سپاه شریف تا بسیج عزیز تا بچه های ارتش تا مخلصین هلال احمر و… این بود که به قول معروف، دست، هم برای اهل خدمت زیاد شده بود و هم احیانا برای خیانت و سوء استفاده از اموال و اقلام بر زمین مانده توسط عده ای نا به کار. بدیهی است در چنین فضای شلوغ پلوغ و بی نظمی، امر خدمت رسانی کندتر از حد معمول صورت می گیرد و چه بسیار که مخلصانه برای کار آمده بودند اما فی الواقع مزاحم حرفه ای های امر امداد شده بودند. در زلزله اخیر که البته به لحاظ میزان تلفات، شکر خدا اصلا قابل قیاس با زلزله بم نیست، رسانه ملی از تجربه خبررسانی خود در زلزله غم بار بم بهترین بهره را گرفت و این تجربه اندوزی، اتفاقا نقطه قوت کار بچه های صدا و سیما به ویژه در نخستین ساعات زلزله بود. از سویی دیگر صدا و سیما، رسانه ملی است و تا از صحت و سقم اخبار مطلع نشود، نمی تواند به همان راحتی سایر رسانه ها، مرز خبر و شایعه را درنوردد. لذا در خبررسانی خود، خبر نخوردن و صبر کردن را باید هم زمان لحاظ کند. منصفانه باید اعتراف کرد؛ رسانه ملی با در نظر گرفتن همه این مسائل، به هیچ وجه «مردود زلزله» نبوده است، که می بینیم بعد از اندکی تانی و تامل، به خوبی در حال پوشش اخبار این حادثه دلخراش است. هم کارهای صورت گرفته را پوشش می دهد، هم ضعف ها را. هم سفرهای دست اندرکاران خدوم را، هم خطرها را. از اینها گذشته، آیا این همه جار و جنجال، خود بهترین سند نیست که صدا و سیما گذشته از همه نقاط ضعفش، بالاخره «رسانه ملی» است و بیش از هر رسانه دیگری، «برد» و «بیننده» در ابعاد سراسری دارد؟! اگر بنا به ادعای عده ای؛ رسانه ملی بیننده ندارد و جنگ رسانه ای را به ماهواره ها باخته است، پس چرا این همه مهم است پوشش اخبار توسط صدا و سیما؟!
دو/ 5: من نمی دانم مردود این زلزله کیست و این را نیز نمی دانم که عناوینی از این دست، چه کمکی به زلزله زده ها می کند، لیکن قرار نیست عمده بار امداد روی دوش آحاد ملت، بسیج سرافراز، سپاه فداکار، عزیزان هلال احمر، خادمین وزارت بهداشت و… باشد، اما پزش را بعضی مدعیان دروغین اصلاحات بدهند! از فتنه 88 همه اش مگر چقدر گذشته است؟! آیا رسانه های موسوم به اصلاحات، آیا اهل و عیال فتنه، آیا سایت های آن ور آبی، همان ها نبودند که رای پابرهنه های اهر و ورزقان و هریس و… را اصولا داخل آدم حساب نکردند؟! آیا این دایه های مهربان تر از مادر برای زلزله زده ها، همان ها نبودند که آرای روستاییان من جمله همین روستاییان آذربایجان را «دروغ» و «تقلب» خواندند؟! آیا این آتش بیاران معرکه، همان ها نبودند که رای «ف. ه» و «م. ه» را فقط چون «ف. ه» و «م. ه» اند، بر آرای این زلزله زده های روستایی غلبه دادند؟! و عمله «شورش اشرافیت بر جمهوریت» شدند؟! چه شده که حالا و در اوج وقاحت، سخنگوی درد اهل حاشیه پردرد شده اند؟! اف بر فتنه گران که از رای زمان زنده بودن قربانیان زلزله گذشتند، اینک اما در قساوتی بی مانند، کاسبی با جان نداشته شان می کنند!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
اگر چه المپیک تمام شد، اما باید مدال صبر داد به زلزله زدگان عزیز آذری. باید مدال «بنی آدم اعضای یک پیکرند» داد به آحاد ملت ایران که نه در بم، نه در اهر، نه هیچ کجای دیگری، تنها نمی گذارند هم وطن خود را. باید باز هم مدال داد به مدال آورندگان المپیک. به ورزشکاران، دلاوران، نام آوران، که الحق مایه گذاشتند برای هم میهنان زلزله زده خود. رجب طیب بهتر است به فکر گرسنگان کشور خود، یا به فکر شهرهای لب مرز ترکیه باشد! آقای اردوغان! ایران، سوریه نیست که به اسم آمبولانس، تروریست بالانس کنی برایش! هر چند تاوان سوریه را هم پس خواهی داد! ان شاء الله بنده خدا! ما خودمان ذغال فروشیم؛ تو و اوباما و نتانیاهو و پرز و القاعده و سلفی ها و تروریست ها را یک جا رنگ می کنیم و 3 سال بعد از فتنه 88 پرچم جمهوری اسلامی را حتی در لندن بالا می بریم! آقای اوباما! ما زلزله زده های مان داخل چادر می روند؛ این صد شرف دارد که متاثر از زلزله 99 درصدی، در خیابان وال استریت با گاز فلفل به جان چادرنشینان آمریکایی بیافتی! اگر چه المپیک تمام شد، اما ایران، انگلیس نیست؛ ما ایرانی ها برای هم جان می دهیم، به خاطر یک بطری آب معدنی به جان هم نمی افتیم! دیروز ما همه بمی بودیم، امروز ما همه اهری هستیم. ایرانی جماعت، خواه ترک باشد، خواه کرد، خواه لر، خواه عرب، خواه فارس، خواه بلوچ، خواه ترکمن، زمینش شاید بلرزد، اما ایمانش به دین، به آئین، به شب قدر، به چادرنماز، به قرآن، به «علی» و کوری چشم دشمن به «سیدعلی» نمی لرزد. زلزله زده های ما فردا پس فردا از چادر به خانه هایی نو کوچ خواهند کرد، اما فردا پس فردا… همین امروز بر اندام ناساز و ناراست نظام سلطه، آنچه از همه دیدنی تر است، «زمین لرزه» نیست، بلکه «زمان لرزه» است. زلزله فقط «پس لرزه» ندارد. بیداری اسلامی، «پیش لرزه ظهور» است. دوستم از شب نخست زلزله می گفت: «دعا برای فرج امام زمان(ع) می کردند، کسانی که خود محتاج دعا بودند و خیلی داغ دیده بودند، خیلی!»
کیهان/ 26 مرداد 1391